به می عمارت دل کن که این جهان خراب
بر آن سر است که از خاک ما بسازد خشت
وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد
چو شمع صومعه افروزی از چراغ کنشت
پنجـــره را بـاز کن
و از ایــن هــوای مطبوع بــارانی لـذت ببـــر
خوشـبختانه
بــاران ارث پـــدر هیچــکس نیست
حسین پناهی